پاسخ به پرسش ها(قسمت دوم)

سؤال اصلی این است: ”چگونه می‌توانم یقین به وجود خدا داشته باشم؟ چطور می‌توانم صد در صد مطمئن باشم؟“ اجازه بدهید در این زمینه چند سؤال دیگر را پیش کشید تا ما را در اندیشه‌مان یاری دهد. به عنوان نمونه، سؤال‌های ذیل را در نظر بگیرید: هدف از حیات و بودن من چیست؟ دنیا و جهانی که در آن زندگی می‌کنم از کجا آمده است؟ هدف از آن چیست؟ از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود؟

چگونه می‌توانم پیچیدگی و شگرفی حیات را تفسیر کنم؟ آیا می‌شود به راحتی از زیر این پرسش شانه خالی کرد و گفت که حیات حادثه‌ای است ناشی از واکنش‌های بیوشیمیایی که میلیونها سال قبل رخ داده است؟ آیا جداً می‌توانم به خود بقبولانم که نظم حیات، چرخه‌های زندگی و سیستم‌های بیولوژیکِ شگفت‌آوری که همه دلالت بر وجود یک طراح عظیم دارد، بر حسب شانس و اتفاق پدید آمده‌اند؟

دانشمندان علم بیوشیمی به ما می‌گویند که یک سری واکنش‌های پیچیدۀ شیمیایی بایستی در زمانی خاص و نظمی ویژه رخ دهد تا ”مادّه“ را تبدیل به ”ساده‌ترین فرم ارگانیسم زنده“ سازد. هیچ عقل سلیمی نمی‌تواند بپذیرد که چگونه چنین چیزی ممکن است بر حسب اتفاق صورت پذیرد.

آیا حقیقتاً می‌توانیم بپذیریم که میلیونها سال قبل، در کهکشانی تیره و تار چندین اتم به نحوی ویژه با هم تداخل کرده و حاصل آن کاملاً بر حسب شانس ”یک سلول زنده“ شده است؟ و تازه اگر بتوانم این بخش فرضیه را باور کنم، آیا می‌توانم فرا رفته و بپذیرم که آن ”سلول زنده“ بدون هیچ کمکی از خارج، به نحوی خود به خود تحول و تکامل یافته و تبدیل شده به حیاتی که امروز شاهد آنیم؟

برای چند لحظه به پیچیدگی شگفت‌آور حیات فکر کنید و یا به نظم و پیچیدگی که در بدن ما وجود دارد. به جزئیات میکروسکپی آن بیندیشید و نظم و ترتیب اعجاب‌آوری که در هر بخش آن حکمفرماست. و یا به سیستم بسیار پیچیدۀ احساسی یا عاطفی خود فکر کنید. به زیباییِ خارق‌العاده‌ای بیندیشید که در طبیعت یافت می‌شود. حتی آن زیبایی که چشم غیر مسلح قادر به دیدن آن نیست. به عنوان مثال: دانه ریزه‌های برف در زیر میکروسکپ طرح‌های هندسی جذابی شبیه جواهرات سلطنتی از خود بروز می‌دهند…”طراحی“ یا ”حادثه“، کدامیک خالق اینهاست؟

حادثه یا طراحی؟

به تجربه می‌دانیم که حادثه و اتفاق‌هایی که در زندگیِ روزمره رخ می‌دهند، همیشه باعث به‌هم ریختگی و آشفتگی می‌شوند. آیا می‌توان پذیرفت که این حیاتِ باشکوه در اثر صرفاً اتفاق و حادثه بوجود آمده است؟ در حقیقت قبول چنین نظریه‌ای که حادثه و شانس بانی جهانِ موجود است، نیاز به ”ایمانِ“ بیشتری دارد تا قبول اینکه در پس پرده دستی است که دنیا را طراحی کرده است.

یک حادثه؟ یک اتفاق؟ حتی تصور آن هم غیر ممکن است و قبول آن نیاز به ”ایمانی قوی و کورکورانه“ دارد. در حالیکه امروزه – در جهان غرب – به ما می‌گویند که باور به وجود خالق و طراح به ”ایمان کوری“ نیاز دارد.

علاوه بر این، می‌توان به صورت متفاوتی به قضیه نگاه کرد: چگونه می‌شود نژاد آدمی را توضیح داد؟ این موجودِ بسیار خارق‌العاده! در میان تمامی حیوانات – که بر اساس غریزه‌شان رفتار می‌کنند – تنها انسان است که به شکلی مطلقاً شاخص، فراتر از همه قرار می‌گیرد: چه او با قدرت عقل و اندیشه آراسته شده است.

چگونه می‌شود این تفاوت فاحش را توضیح داد؟ انسان نه تنها دارای قدرت تفکر است، بلکه دارای ”وجدان“ یا ”ضمیرخودآگاه“ نیز هست: سیستم مرموز اخلاقی که قادر به تشخیص ”خیر و شر“ است. عده‌ای وجود این سیستم اخلاقی درونی را به قوانینی که جوامع بدوی بنا کردند و در طی نسل‌های متوالی به ما رسیده، نسبت می‌دهند. امّا چنین نتیجه‌گیری بنیان بسیار سستی دارد. چه از زمانی که تاریخ بشر به صورت مکتوب به ما رسیده، آدمی همواره دارای این حسِ درونی شناخت ”بد و نیک“ بوده، حسی که باعث آزار او می‌شود.

5.jpg

وجدان مرموز

وجود وجدان را می‌توان با مشاهدۀ کارکرد آن در میان تمامی ملل ثابت کرد. هر ملت و قومی در این دنیا زشت است و قوانین خود را زیر پا می‌گذارد ولی اگر همان رفتارِ نامعقولانه را در قومی دیگر مشاهده کند، آنرا محکوم کرده و زبان به شِماتت می‌گشاید.

نحوۀ کارکرد وجدان را می‌شود در زندگیِ تک تک افراد نیز مشاهده کرد: من که هستم؟ موجودی که دارای وجدان بدقت تنظیم‌شده‌ای است که به سرعت قادر است خطاهای دیگران را تشخیص داده و محکوم کند. وجدانی که مرتب مرا آزار می‌دهد، زیرا هرچند قدرت تشخیص به من داده شده، امّا کاملاً ناتوان از آن هستم تا بر اساس آن زندگی کنم. هر وقت که سعی می‌کنم تا اوضاعم را سر و سامان بدهم و تغییری در رفتار خود داده و فردی بشوم که آرزو دارم، شکست می‌خورم.

آدمها دلشان نمی‌خواهد ”همیشه“ دروغ بگویند، امّا می‌گویند. نمی‌خواهند ”همیشه“ مرتکب گناه بشوند، امّا می‌شوند … چگونه می‌شود این تناقض را توضیح داد؟ چه تفسیر قانع‌کننده‌ای داریم برای این رفتار بشری؟ انسانی که قادر به تشخیص خیر و شر است، امّا قادر نیست تا کاملاً بر اساس آن عمل کند.

تنها یک پاسخ وجود دارد که شرح آن در کتاب مقدس به ما داده شده است: در ابتدا خداوند انسان را به صورت خود آفرید. امّا اکنون او یاغی شده که از خدا دور افتاده است. خداوند در او قدرت تشخیص نیک و بد را قرار داد امّا چون او یاغی گردیده و از خداوند دور است، نمی‌تواند این اصول را حفظ کند.

آیا شکل‌گیریِ وجدان ناشی از تکامل تدریجی درونی است؟ خیر! زیرا مطلقاً هیچ دلیلی برای ثبات آن در دست نیست. آدمی به طور واضحی متفاوت از دیگر حیوانات طراحی شده است. هرچند از لحاظ بیولوژیکی شباهت زیادی با آنها دارد، امّا وقتی ”عقل“ و ”ضمیرخودآگاه“ را در نظر آوریم، درمیابیم که او کاملاً موجودی یگانه و شاخص است.

تناقض عظیم نسل آدمی در این است که ما قدرت عقل و تشخیص خیر و شر را توأمان با ناتوانی در اجرای آن داریم. این تناقض با اصل ”سقوط آدمی“ قابل توضیح‌دادن است: طغیان و نافرمانی گناه‌آلود آدمی علیه خالق خود که در کتاب مقدس آمده است.

وقتی این همه را در نظر گیریم، لاجِرَم به این نتیجه خواهیم رسید که خدایی هست و حقیقت در کلام خداوند – کتاب مقدس – نهفته است. دیگر نظریه‌های ارائه شده دربارۀ معضل حیات آدمی، بسیار دور از احتمال و ناممکن هستند.

تا اینجا ما به طور گذرا نگاهی به دو دلیل دربارۀ ایمان به خدا انداختیم. علاوه بر این‌ها دلایل بسیار دیگری نیز وجود دارد که مسیحیان در طول قرنها از آنها برای کمک به حق‌جویان استفاده کرده‌اند. امّا این براهین هرچند هم که قانع‌کننده باشند تنها قادرند تا ما را به نحوی عقلانی مجاب سازند.

2.jpg

پاسخ ”چگونه می‌توانم یقین داشته باشم که خدایی هست؟“ فقط به طور کامل در تجربۀ وجود خداوند یافت می‌شود و این تجربه را ”تحول روحانی“ بوجود می‌آورد. مسأله فقط باور عقلانی نیست، و نه اینکه ”دربارۀ“ خداوند اطلاعاتی داشته باشیم و نه رفتن به کلیسا در روزهای یک‌شنبه (یا به مکانهای مذهبی دیگر در روزهای مخصوص).

”تحول روحانی“ تجربه‌ای است شخصی در جویاییِ حق و یافتن مسیح به عنوان منجی یا نجات بخش. او که در بالای صلیب رنج کشید تا فدیۀ گناه را بپردازد و امکان آنرا فراهم سازد تا انسان‌ها از راه ایمان به او بخشوده شوند.

اثبات واقعیت خداوند

”تحول روحانی“ تجربه‌ای است که بزرگترین نیازهای ما را پاسخ می‌دهد: تحول روحانی به بخشودگی گناهان و درک تازه‌ای از خداوند انجامیده و حیاتی نوین را به ارمغان خواهد آورد. این تجربه چنان تغیری بنیادی در ما سبب می‌شود که در نتیجۀ آن به طور غیرقابل انکاری خدا را شناخته و حس می‌کنیم.

چگونه می‌توان یقین کامل داشته باشم که خدایی هست؟ تنها از راه جستجو و شناخت او. جستجویی که – بر خلاف عقیدۀ رایج – سخت‌ترین نبرد حیات است. برای شناخت واقعی خداوند، بایستی آرزوی این ”تحول روحانی“ را داشته باشم. بایستی بپذیرم که گناهکارم و از ته قلب و خاضعانه از گناهایم روی برگردانده و توبه کنم. بایستی با صداقتِ تمام به مسیح اعتماد کرده و زندگی خود را به وی بسپارم.

خداوند به تمام آنهایی که او را با تمام وجود و به راستی می‌طلبند، پاداش داده و آنها را از وجود خود مطمئن می‌سازد. برای نجات روح عرفانی خود، بایستی جویای شناخت خداوند مسیح گردی. بیش از هر قضیه‌ای در زندگیِ خود به این موضوع اهمیت داده و جدّی باش زیرا شناخت او امکانپذیر است، اگر واقعاً جویای ”تحول روحانی“ باشی، شما بایستی خداوند را جویا شوی، تا زمانی که او هنوز نظر فیض خود را به تو دارد.