پاسخ به پرسش ها(قسمت سوم)

به محض اینکه دربارۀ خدا فکر می‌کنیم، سؤالی که به ذهن همگی ما می‌آید این است که: «اگر خدایی هست، چرا اجازه می‌دهد تا جنگ به وقوع بپیوندد؟ چرا این همه رنج و بدبختی در دنیا وجود دارد؟ چرا باید رهبران دیکتاتوری ملت و جوانان خود را نابود و بیچاره سازند؟ و اگر (چنانکه مسیحیان بر این باورند) او خدای محبّت است، پس چرا اجازه می‌دهد بچه‌های ناقص‌الخلقه بدنیا بیایند و یا در زندانها شکنجه وجود داشته باشد؟»

اولاً، دربارۀ جنگ‌ها و رنج آدمی و چرایی آنها، زمانی که کلام خداوند دربارۀ آنها وارد بحث می‌شود، از شنونده انتظار نوعی احترام و تواضع را دارد تا پاسخ را دریابد. کتاب مقدس با خداوند شروع کرده و صفات و شخصیت او را به ما یادآور می‌شود. خداوند، مطلقاً قدّوس و بی‌نهایت عادل و صادق است. او سرشار از لطف و محبّت است و لذا بایستی دلیلی بسیار قوی داشته باشد تا اجازه دهد رنج و عذاب وجود داشته باشد. از آنجا که خداوند – به لحاظ ذات کاملش – نمی‌تواند بی‌عدالتی کند یا مرتکب خطا و گناهی گردد، لذا مطمئناً دلیلی بسیار محکم برای رخدادهای فوق وجود دارد.

10.jpg

ریشۀ مشکلات

اگر در سانحه‌ای هوایی، عدۀ زیادی جان خود را از دست دهند، چه می‌شود؟ آیا دیگر کسی از هواپیما استفاده نمی‌کند و شرکت‌های هوایی یکشبه ورشکست می‌شوند؟ آیا فوراً نتیجه می‌گیریم که پرواز با هواپیما بسیار خطرناک بوده و باید از آن چشم پوشید؟ البته که نه! آخرین چیزی که می‌خواهیم این است که مردم عجولانه دست به نتیجه‌گیری زنند. در عوض می‌پرسیم، «چه چیزی باعث سانحه شد؟»

به همین سان، در مورد جنگ و یا وجود رنج و ناراحتی باید علت آنرا جویا شویم. بی‌فایده است تا آنرا دستاویزی برای حمله به خداوند قرار دهیم. مسئلۀ اصلی این است که ریشه و دلیل این حوادث ناگوار را دریابیم و اینکه چرا خداوند اجازۀ وقوع آنها را می‌دهد.

بعضی وقتها، ما نمی‌خواهیم علت را بدانیم، یا باور نمی‌کنیم که می‌تواند «دلیلی» وجود داشته باشد. در عوض به خود می‌گوییم، که چون جنگ و رنج وجود دارد لذا خدایی در کار نیست – بخصوص خدایی که پر از محبّت است و به اینها اهمیت می‌دهد.

امّا واقعیت چنین نیست. تفکر ما بایستی در این مسیر باشد که اگر خدایی مطلقاً عادل و مهربان اجازۀ چنین رخدادهایی را می‌دهد، یقیناً بایستی دلیلی چنان استوار وجود داشته باشد که وقوع این حوادث را لاجرم بسازد. دلیل اینکه خدای قادر و پر محبّت، اجازۀ وقوع جنگ‌ها و حوادث ناگوار طبیعی را می‌دهد، چیست؟

این دلیل در سرتاسر کلام خداوند – کتاب مقدس – آموزش داده شده است. اولین کتاب کلام مقدّس – کتاب پیدایش – آنرا به صورتِ مشروح توضیح داده و هر یک از دیگر کتاب‌های مقدّس، دقیقاً همان دلیل را ارائه می‌دهند.

نسل آدمی بر علیه خداوند طغیان کرده و دنیا را برای خود ربوده است. ما پشت خود را به خدا کرده و در ‌واقع به روی او آب دهان انداخته‌ایم. ما دستورات خداوند برای نحوۀ زندگی را رد کرده و منکر مالکیت او بر زندگیمان هستیم. ما کمک، حمایت و محبّت او را به دور انداخته‌ایم و تصمیم داریم که مستقل از او زندگی کرده و مطابق میل و ارادۀ خود هر کاری را انجام دهیم. گویی مصمم شده‌ایم که ثابت کنیم خدایی نیست.

11.jpg

رفع مسئولیت

همگی ما خداوند را ناسپاسی کرده، علیه او قد علم کرده و جهان آفریدۀ او را خراب کرده و هزار نوع دردسر برای خود تراشیده‌ایم. از طرفی قادر نیستیم تا اوضاع را سر و سامان دهیم، چوب ندانم‌کاریمان را خورده و از حمایت و کمک خدا بدوریم. علی‌رغم این‌ها، غرورمان اجازه نمی‌دهد تا به خطاهای خود اعتراف کنیم. حتی تا آنجا که، آشفتگی و نابسامانی را که خود سبب شده‌ایم (ازجمله جنگ‌ها و رنج) وسیله‌ای می‌سازیم تا منکرِ وجود خدای محبّت شویم. چنین غروری، اگر زشت و غم‌بار نبود، بایستی تنها بدان خندید.

یک کِشتی را در میان دریا در نظر بگیرید که همه خدمۀ آن علیه ناخدا طغیان کرده، او را کشته و به دریا انداخته‌اند. امّا چون نمی‌توانند کشتی را هدایت کنند، در بین خودشان جنگ و مشاجره در گرفته و کشتی را به صخره‌ای در نزدیکی ساحل کوبیده و خراب کرده‌اند. آیا بایستی گناه را به گردن صاحب کشتی بیندازند؟ یا نتیجه بگیرند، چون در این وضع فجیع قرار دارند، کشتی هرگز صاحب و ناخدایی نداشته است!

آدمی باعث و بانی تمام مشکلات خودش است. وجود جنگ‌ها، مصایب و رنج‌ها نه تنها نمی‌تواند دلیلی بر عدم وجود خدا باشد، بلکه تنها ثابت می‌کند که آموزۀ کتاب مقدّس درست است که اعلام می‌دارد، آدمی علیه خداوند طغیان کرده و حال قربانیِ گناه آلودگیِ خودش است.

بسیاری بر این عقیده‌اند که کتاب مقدّس نوشتاری بشری است که آموزه‌های آن دربارۀ خداوند، در طول چندین قرن به تدریج تحول یافته است. چنین تفکری، کاملاً خلاف حقیقت است. یکی از ویژگی‌های خاص کلام این است که هرچند در طول حدود ۱۶ قرن و توسط افراد مختلفی نوشته شده، امّا در سرتاسر آن پیامی یکسان وجود دارد.

آیا هیچ حرکت سیاسی یا اجتماعی را می‌توانید در نظر بگیرید که کتاب‌های پیروان آن در یک دورۀ پنجاه یا صدسالۀ تاریخی کاملاً با هم مطابقت و هم‌خوانی داشته باشند؟ کتاب مقدّس از این لحاظ یگانه است و مطالب آن نه در طول یکصدسال، بلکه در دوره‌ای هزار و ششصدساله نوشته شده است. کتابی که به هیچ دوره یا زمان خاصی یا فرهنگ و جامعه‌ای خاص محدود نیست: با این حال موسی (که پنج کتاب اول را نوشته – یعنی تورات) دقیقاً همان حقایقی را دربارۀ خداوند آموزش می‌دهد که یوحنای رسول (او که آخرین کتاب را نوشته است – یعنی مکاشفه).

همگی نویسندگان کتاب مقدّس، دقیقاً یک مطلب را دربارۀ خداوند و شخصیت او، انسان و طغیان او علیه خداوند، ارائه می‌دهند. آنها دقیقاً دربارۀ اینکه خداوند چه خواهد کرد با هم در توافقند و یک چیز را می‌گویند: اینکه چگونه خداوند گناهان را بخشوده و کسانی را که از گناهان خود شرمنده شده و دست از طغیان شسته و قلباً توبه کرده‌اند، می‌آمرزد.

این تطابق و اتفاق نظر تمامی کتاب‌های کتاب مقدس و عدم وجود هیچ‌گونه تضاد و تناقضی با یکدیگر، یکی از شواهد عمدۀ این است که این‌ها به واقع کلام خداوند است. آموزۀ کتاب مقدّس دربارۀ جنگ و رنج بشری نیز هم‌خوان است و آن کلام آنرا ناشی از طغیان نسل آدمی می‌داند: این‌ها به وقوع می‌پیوندد زیرا آدمی گناهکار، ضعیف و محروم است.

رذالت آدمی

وقتی پای رذالت آدمی پیش می‌آید، بسیاری از مردم می‌گویند: «باور نکردنی است. نمی‌توانم باور کنم که آدمی تا این اندازه بد است.» امّا فقط نظری بیندازید به آنهایی که بی‌رحمانه دست به نابودی دیگران می‌زنند. ملت‌ها بدون اینکه هیچ سودی نصیبشان بشود به جنگ یکدیگر می‌روند. آدمها یکدیگر را برای حرص یا قدرت‌طلبی می‌کشند. و یا نگاه کنید که چگونه جنین در رحم مادر نیز دیگر در امان نیست، و میلیونها فرزندان در دهه‌های اخیر صدق شده‌اند و در رحم مادر قطعه قطعه شده‌اند – و آن هم به اسم خود مختاری انسان و آزادی!

در دهۀ گذشته جانهای بسیاری در جنگ‌های خونبار طلف شده، جنگهایی که بعضی آنها هنوز ادامه دارد. در جایی هزاران نفر به خاطر قحطی و گرسنگی می‌میرند و در جای دیگر جنگ داخلی آدمها را بی‌خانمان می‌کند. در‌ واقع کتاب مقدّس می‌گوید که نسل آدمی بقدری خراب است که تنها قدرت بازدارندۀ خداوند است که مانع می‌شود آدمیان همواره در حال جنگ و نزاع باشند.

نگاه کنید که آدمها چگونه سر یکدیگر کلاه می‌گذارند، نیرنگ می‌زنند و به یکدیگر آزار می‌رسانند. به زن و شوهرهایی نگاه کنید که بی‌توجه به آیندۀ بچه‌هایشان با همدیگر دعوا و جدل می‌کنند. نگاه کنید به فریبکاری و خودخواهی که هر یک از ما آنرا در خود داریم.

هر یک از ما تا حدودی، انتظار داریم که دنیا فقط به دور «من» بچرخد. انگار که «من» تنها کسی است که اهمیت دارد. لذا اگر اتفاق ناگواری رخ دهد، اگر فرزند من دچار بیماری جانکاهی شده و از دنیا برود، با تلخی فریاد به آسمان برمی‌دارم که چرا خداوند اجازه می‌دهد این اتفاق برای «من» بیافتد؟ ما فراموش می‌کنیم که عضوی از نسل آدمی هستیم – نسلی که علیه خداوند طغیان کرده و از او بریده شده است. از زمانی که آدم اولین نافرمانی را علیه خداوند انجام داد، تا به امروز زنان و مردان بایستی بدون حمایت کسی در این دنیا که خداوند آنرا لعن کرده، زحمت بکشند. لعن خداوند این است که برکت و حمایت او از ما گرفته شده است. مرگ و نیستی به ما یادآور می‌شود که در این دنیا مسافری هستیم که به زودی بایستی به ملاقات خداوند برسیم. مشکلات و سختی‌ها برای این است تا ما را به خود آورده تا دریابیم که خداوند را از خود رنجانیده و از او جدا هستیم.

راه حل خداوند

همۀ ما ذاتاً دچار نوعی انزجار می‌شویم وقتی می‌بینیم که عده‌ای – بویژه بچه‌ها – هرکاری که دلشان بخواهد می‌کنند و کسی هم جلودارشان نیست. امّا خداوند نمی‌تواند با ما چنین رفتار کند. او نمی‌تواند نسبت به گناهان ما بی‌تفاوت باشد. تا وقتی که به گناه ادامه می‌دهیم و از او دور هستیم، او ما را برکت نمی‌دهد. او نمی‌خواهد و نمی‌تواند! زیرا خداوند کاملاً قدوس و عادل است. خداوند از گناه متنفّر است و از سویی از عواقب آنکه ما به سرِ خود آوریم، ناراحت.

وقتی که متوجۀ این مطلب شویم، تازه در می‌یابیم که سؤال ما بی‌جاست که «چرا خداوند اجازه می‌دهد عذاب و بدبختی وجود داشته باشد؟» سؤال واقعی این است که «چرا خداوند اجازۀ ادامۀ بقا به نسل سرکش آدمی می‌دهد؟ چرا او فوراً ما را به جزای اعمالمان نمی‌رساند و به این دنیا پایان نمی‌بخشد؟» پاسخ در این است که خداوند دربارۀ سرکشی آدمی، کاری انجام داده است.

خداوند نقشه‌ای را طراحی کرده تا میلیونها زن و مرد، جوان و خردسال را از عواقب گناه و سرکشی نجات دهد. خداوندْ عیسی مسیح – که برابر با خدای پدر است – به این دنیا آمده تا رنج کشیده و به جای ما بمیرد. به این طریق او بار گناهان ما را به دوش کشیده و عذاب ابدی ناشی از آنرا متحمل شده تا ما بخشوده و آمرزیده شویم.

سرکشی علیه خداوند، کار کوچکی نیست. ببینید که این کار تا چه حد زندگی من و شما را تحت تأثیر خود قرار داده است. زندگی من، زندگی شما، یک سرکشی علنی است علیه خداوند. فایده‌ای ندارد که – مثل بعضی‌ها – در پشت نقابی از احترام خود را قایم کنیم. همۀ ما گناه کرده و میلیونها کیلومتر از معیاری که خداوند تعیین کرده، کوتاه آمده‌ایم. همگی ما، گناهان بسیار بسیار زیادی مرتکب شده‌ایم.

گناه، تنها عمل خطایی نیست که ما مرتکب می‌شویم، بلکه وضعیت مادرزادی و طبیعی ماست که در آنیم. ما گناه می‌کنیم زیرا ذاتاً گناهکاریم. ما یاغیان بی ایمان هستیم و از نظر روحانی و اخلاقی، سقوط کرده‌ایم. ما بد ذات و احساساتی بوده و زندگی خود را، سالهای عمرمان را و برکاتی را که خداوند به ما هدیه داده، صرف خودمان کرده‌ایم. متاسفانه به نظر بسیاری مردم، خداوند، تا آنجایی که به ما مربوط است، می‌تواند برود و بمیرد.

رنج کشیدن و پیام آن به ما

رنج و عذاب، جنگهای خونبار، بیماری‌ها و مرارت‌های زندگی چه چیزی را ما نشان می‌دهد؟ همۀ این‌ها نشان می‌دهد که خداوند از ما جدا و دور بوده و ما را برکت نمی‌دهد. که ما به حال خود رها شده‌ایم. در حقیقت این‌ها به ما می‌گویند که خداوند باید ما را به خاطر گناهانمان مجازات کند.

و اگر خداوند در این دنیا ما را به حال خود رها کرده، وای به حال دنیای بعد از مرگ! وقتی که آخرین نفس‌ها را می‌کشیم و از مرز حیات گذشته و وارد دنیای ابدی می‌شویم، او با ما چه خواهد کرد؟

واضح است که اگر توبه نکرده و به سوی او باز نگردیم، او بایستی ما را از حضور و برکات خود رانده و مجازات ابدی سزای ماست.

امّا، اینجاست که فیض عظیم خداوند جلوه می‌کند: او هنوز حاضر است همۀ آنهایی را که با سرافکندگی و فروتنیِ قلب به سوی او باز می‌گردند، ببخشد. زیرا ایمان واقعی به مسیح، بخشش گناهان را به دنبال دارد، چون او به جای ایمانداران مجازات شده و عدالت خداوند، بخشش ایمانداران را طلب می‌کند.

خداوند، خدای محبّت و عشق است. امّا جنگ‌ها و مصایب به ما هشدار می‌دهد که او گناه را تحمل نکرده و بایستی آنرا مجازات کند. این‌ها به ما نهیب می‌زنند تا وقتی که فرصت هست با تمام وجودمان به او روی کنیم و فیض و رحمت بی‌پایان عیسی مسیح و قدرت او را در تحول روحانی کشف و تجربه کنیم.