چگونه میتوان انتظار داشت که کسی اسطورهها و افسانههای کتاب مقدّس را باور کند؟ چگونه میشود دینی را که از چنین کتابی میآید جدّی گرفت؟
برای هزاران هزار نفر علامت سؤال بزرگی در برابر وقایع کتاب مقدّس قرار دارد. امّا باید پرسید که این ایده که کتاب مقدّس پر از اسطوره است، از کجا سرچشمه میگیرد؟
پاسخ این است که چنین نقطه نظرهای از مدافتادهای، به عدهای از شکاکین قرن 19 برمیگردد. در آن روزها عدهای از نویسندگان “عقل گرا” چنان موجی از حملهٔ انتقاد علیه کتاب مقدّس راه انداختند که کافی بود تا قارهای را در خود غرق کند! آنها روایت تاریخی کتاب مقدّس را به عنوان معجونی از افسانه و خیالپردازی به تمسخر گرفتند و نبوتهای کتاب را به عنوانی جعلیاتی که سالها بعد از رخدادن “حوادث پیش بینی شده” نوشته شده است رد کردند. جای تأسف است که این طرز تلقی تا به امروز باقیمانده و هزارانی از افراد تحصیلکرده این مطالب نادرست را پذیرفتهاند بدون اینکه دریابند اینها دیگر کهنه شدهاند.
برهان حفار
حقیقت این است که عقلگرایان قرن 19 بسیار فراتر از اطلاعات موجود در زمان خود گمانهزنی میکردند. بسیاری از آنها زنده ماندند تا شاهد کشفیّات باستانشان باشند، زمانی که صحرای شنی فلسطین گنجینههای عظیم از شواهد در حمایت از کتاب مقدّس را از خود بیرون داد.
امروزه عمدۀ استدلالهای محکم علیه کتاب مقدّس بدل به نجواهای ملایمی شده، زیرا “اسطورهها” یکی بعد از دیگری ثابت شد که “حقیقت تاریخیاند”. شهرهای زیادی به همراه بیشماری سنگنوشته، نامه و دیگر آثار باستانی از زیر خاک بیرون کشیده شده، که ثابت میکنند رخدادهای ثبتشده در کتاب مقدّس درحقیقت واقعی بوده و شخصیتهای ذکرشده، در زمان مذکور، وجود داشتهاند.
به عنوان مثال شواهد شگفت برانگیزی وجود دارد که نشان میدهند شرح وقایع مربوط به ابراهیم حقیقی است. (ابراهیم 2000 سال قبل میلاد مسیح میزیست). در قرن 19 مد شده بود که نویسندگان شکاک ابراهیم را “اسطوره” اصلی خود سازند. آنها میگفتند که روایت کتاب مقدّس از نحوه زندگی در زمان او پر است از اشتباه. و هیچ نشانهای دال بر وجود تمدنهایی که کتاب مقدّس بدانها اشاره میکند و یا شهرهایی چون “اورِ کلدی” (جایی که ابراهیم در زمان کودکی و جوانی خود زندگی کرد) و یا صدوم و عموره (جایی که او بعدها به آنجا رفت) وجود ندارد.
در مورد “اور” برخی میگفتند که کل آن ناحیۀ بیابانی غیرقابل زیست بوده. در اواخر سال 1880 میلادی، یک دانشمند معروف آلمانی رأیی صادر کرد که تا سالهای بعد توسط نویسندههای “ضد مذهبی” از آن تقلید شد. او گفت که از نوشتههای انجیلی مربوط به ابراهیم “غیر ممکن است که هیچگونه اطلاعات تاریخی بدست آورد”. به عقیدهٔ این دانشمند، تمامی آنچه میبینیم فرهنگی است مربوط به سدههای بعدی، زمانی که داستان جمع شده و بعد به دورههای قبل تاریخ باز تابانده شده است.
امّا حفاریهای باستانشناسان محل “اور” را پیدا کرده و حقیقت زندگی شهرنشینی بسیار پیچیدهای را کشف کردهاند. این حفاریها که در سالهای 24 – 1923 میلادی به قلۀ اوج خود رسید، تا این زمان حقایق زیر کاملاً ثابت شدند:
“اور” بسیار قبل از ابراهیم بنا شده و شهری محصور بوده که بر روی تپهای آجری به ارتفاع حدود 20 متر ساخته شده بوده که پلههای آجری آن امروزه در معرض دید است.
همچنین آن شهر دارای یک “اسکله” بوده، زیرا در آن دوران رودخانهٔ فرات در مسیر دیگری جریان داشت. لذا به چشم قرن نوزدهم آن محل یک صحرا به نظر میرسید. در آن شهر همچنین مغازه، کارگاه، دادگاه قضایی، مدرسه، ادارات مختلف و خانههایی با گچکاری فراوان وجود داشته است. اشیاء هنری که از “اور” حفاری شدهاند به 2000 سال قبل از میلاد مسیح بر میگردند و آنها را در موزهٔ بریتانیا در لندن میتوان ملاحظه کرد. اینها صحت و دقت کلام خداوند را ثابت میسازند.
شهر ها در آنجا بوده اند
مطابق کتاب مقدّس ابراهیم به وادی اردُن که در آن شهرهایی مانند سُدوم و عَموره بود رفت. آیا واقعاً این مکانها وجود داشتند؟ آیا آن نویسندگان قرن نونزدهم صحیح گفتند که هیچ تمدنی در آن جاها نبوده؟
بلکه بر خلاف آن، مدارکِ افزونی کشف شده، که به صورت کامل ثابت کردهاند که آن مناطق (در منتهی علیهِ جنوب دریای مرده) طبق کتاب مقدّس مکانی مسکونی بوده است. حتی چالههای قیر معدنیِ بیابان اُردُن – همراه با ته نشستن زیادی از گوگرد – که در کلام خدا آمده، شناسایی شدهاند.
آن بدبینان قرن نونزدهم کاملاً اشتباه کرده بودند. ولی اشتباهات نقادانهشان تا حال به جا مانده است.
در سدههای بعد از ابراهیم، آن قوم بزرگ اسرائیل که به مصر به اسیری گرفتار شده بودند سرانجام بدست موسی به بیرون هدایت شدند. پس از آن زمانی که یوشع به جای موسی نشست، ایشان به سرزمین کنعان وارد شده، بر آن غلبه کردند. تمام این تاریخِ کتاب مقدّس بدست نویسندگان قرن نوزدهم از هم دریده شده بود. امّا بار دیگر، مدارک باستانشناسی تمام آن انتقادها را کاملاً ساکت کرده است.
سؤال این است، اشخاصی که آن انتقادها را تکرار میکنند، آیا از اکتشافات باستانشناسی آگاه هستند؟ اکتشافاتی که پیروزی قوم اسرائیل بر کنعانیان را تائید کرده و اسناد آن در موزهٔ بریتانیای لندن و همچنین موزههای معروف دیگر دنیا اکنون در معرض نمایش میباشد.
امروزه ما میتوانیم از خیلی از اشیاء سفالی که از تمدنهای کنعان باستانی میباشند دیدن کنیم، اشیایی که راوی حکایت این مکانها در زمان لشکرکشی اسرائیلیان بر آن منطقه است. میتوانیم تغییر فرهنگ کنعانیان را که با آمدن قوم اسرائیل را که همزمان با پیروزی در جنگها صورت گرفت، مشاهده کنیم. (این جنگها در کتابها یوشع و داوران در کتاب مقدّس توصیف شدهاند.)
مثلاً از شهر حاصور (Hazor) که دوبار بدست قوم اسرائیل فتح شده بود در کتاب مقدّس یاد شده است (یوشع، فصل 11، آیه1). در سال 1955 میلادی پروفسور ییگوئل یَدین (Prof. Yiguel Yadi) شروع به خاکبرداری در آن قسمت کرد، او شواهدی از زیر خاک بیرون کشید که پیروزی قوم اسرائیل بر آن شهر را ثابت کرده است.
این نگاهی سطحی به موضوعی بسیار عظیم است. امروزه آنقدر اطلاعات و معلومات باستانشناسی برای اثبات حقانیت روایات کتاب مقدّس وجود دارد کهنه هیچ وجهنمیتوانیم در اینجا حقّ آنرا ادا کنیم. امّا با این حال دو مورد اکتشافات مهم باستانی را نام میبریم تا کمی با این منبع بزرگ مدارک باستانی آشنا شوید.
نخستین مثال ستون سیاهِ سنگی خیلی معروفِ شَلْمَناسِر سوم (Shalmanezer III) است، که در سال 1846 میلادی کشف شد و اینک در موزهٔ بریتانیا در معرض نمایش است. این ستون سیاه تاریخی که بیش از 180 سانتیمتر قد داشته، در خرابی کاخ شلمناسرِ سومِ آشوری پیدا شد. او که در قرن نهمِ پیش از میلاد مسیح امپراطوری عظیم آشور را پادشاهی میکرد.
افزایش شواهد
آن ستون یادآور پیروزیهای شلمناسر بوده و همچنین از شخصی به نام یِیْهو (Jehu) یاد میکند. یِیْهو در سالهای 814-841 قبل از میلاد در یهودا پادشاهی میکرد. حتی تصویری از یِیْهو و از هدیههای بسیار از طلا، نقره و قلع که برای جلب نظر آن امپراتورِ قدر قدرت به وی هدیه کرده بود، بر آن تراشیده شده است.
آن ستون سنگی نه تنها صحت زمانی، بلکه دقت حکایات تاریخی کتاب مقدّس را کاملاً ثابت میکند. این تنها تصویری از زندگی و فرمان یک پادشاه یهودیست که در کتاب مقدّس از او به تفصیل یاد شده است. امّا این همه فقط یکی از بسیار مدارک لوحههای سنگیِ یادبودی است، علاوه بر آن سنگهای قبر و کتیبههای فراوان دیگری نیز موجود است که بدون شک صحت کتاب مقدّس را ثابت میکنند.
زمانی که مردم از “افسانههای یهودی” حرف میزنند، درواقع از این مدارکِ بسیار زیادِ باستانی که مؤید کتاب مقدّس میباشند، بیخبر هستند.
برای دومین مثال بایستی از شواهد باستانشناسی یاد کرد که شامل صدها متر مربع “ لوحه سنگی- دیواری” میباشد که از کاخ پادشاهی سِنْحاریب (Sennacherib)، امپراتور آشوری – 681-705 قبل از میلاد – بدست آمده است. کاخ او در نینوی بوده که برای اولین بار در سال 1846 میلادی از زیر خاک کشف شد و آن “لوحه سنگی – دیواری” کاخ او لوحههای سنگی است که بر آنها تصویرهای بسیار ظریفی از پیروزیهای سِنْحاریب تراشیده شده است.
اهمیت این اکتشافات بهاضافهٔ یادبودهای طولانی لوحههای سنگی و استوانههای سفالی در این است که شرحی مفصل از جنگها و لشکرکشیهای پادشاه سنحاریب و هجوم او را به اسرائیل در سال 701 قبل از میلاد برایمان به یاد گذاشته است.
این هجوم تاریخی مفصلاً در سه کتاب از کتاب مقدّس توصیف شده است. لذا میبینیم که هماهنگی تاریخ کتاب مقدّس و تاریخچهٔ رسمی امپراطوری آشور اهمیت بسیار زیادی دارد.
نتیجهٔ آن این است که از حقیقیت تاریخی کتاب مقدّس کاملاً دفاع کرده و آنرا ثابت میکند. کتاب مقدّس اعلام کرده که زمانی که حِزْقیا در اورشلیم پادشاهی میکرد، سِنْحاریب شروع به غارت شهرهای حصاری در اطراف کرده و سپس حِزْقیا را در اورشلیم محاصره کرد. تاریخچهٔ خود سِنْحاریب همان را حکایت میکند.
کتابمقدّس میگوید که حِزْقیا سعی کرد تا سِنْحاریب را با دادن هدیه، خشنود سازد. و مدارک سنحاریب هم همان را میگوید. (به جز اینکه، در میزان این هدایا گزافهگویی شده، چنانکه رسم آشوریان است که چنین کنند.)
کتابمقدّس میگوید که برای مدتی لشکرهای سِنْحاریب عقب نشینی کردند. همان را تاریخچهٔ سِنْحاریب نیز میگوید. کتاب مقدّس میفرماید که در آن مدّت حزقیا تونل آب بسیار جالبی را برای رفع نیاز شهر در زمان محاصره از منابعِ بیرون از شهر درست کرد که دوباره پس از بازگشت دشمنان مورد استفاده قرار گرفت. آن تونل اینک کشف شده و هنوز هم جهانگردان میتوانند آنرا دیدن کنند.
حالا انتقاد کنندگان ساکت شده اند
کتابمقدّس بیان کرده که سنحاریب با نیروهای جنگیش بازگشت، ولی ایشان با نیروی الهی از بین رفتند (احتمالاً با طاعون). امّا تاریخچهٔ سِنْحاریب بصورت خیلی عجیبی ناگهان دربارهٔ نتیجهٔ نهایی حملهشان سکوت اختیار کرده است. او حرفی از پیروزی نمیزند، و این حقیقتی تاریخی است که پس از آن آشوریان برای سالیان سال در جنگی بزرگ دست نداشتند!
روزانه بسیاری از مردم از قسمت مربوط به “لوحه سنگی – دیواریِ” سِنْحاریب در موزهٔ بریتانیا دیدن میکنند که از محاصرهٔ شهر لاکیش حکایت میکند. شهر لاکیش یکی از آخرین شهرهای با مرز و بومی بود که قبل از محاصرهٔ اورشلیم (701 قبل از میلاد) بدست سِنْحاریب محاصره شد. اکثر آنها که به این مدارک خیره میشوند، هیچ اطلاع ندارند که آن یادگاری آشوریان، مدرکی انکارناپذیر و بسیار محکم از صحت و اعتبار کتاب مقدّس میباشد.
امروزه هیچ اساسی برای عدم اطمینان از درستی و بیعیبی کتاب مقدّس وجود ندارد. آن انتقادکنندگان و بدبینانِ قرن نوزدهم از هر چیزی اشکال میگرفتند، مخصوصاً از تاریخ کتاب مقدّس. امّا حالا میدانیم که تاریخ کلام خدا درست و کامل است. مدارکی بسیار پیدا شده که بر درستی مکانها، رویدادها، مردم و تاریخ کتاب مقدّس تائید میکنند!
صفحهٔ گردونه به سوی دیگری چرخیده و امروزه کتابها و مقالاتِ تحقیقاتی و در خور عوام زیادی نوشته شده که با اشاره به کشفهای باستانشناسی و دیگر تحقیقات نشان میدهند کتاب مقدّس از نظر صحت تاریخی کتابی یگانه میباشد.